پافشاری فرعون بر گمراهی:
فرعون آیات و براهین قاطعهی دال بر صدق و حقانیت موسی را با چشم خود مشاهده کرد، اما با وجود این بر کفر و تمرد مداومت ورزید و بر عناد خود، اصرار کرد و از نشانههای روشنگرانهای که موسی (کلیمالله) آورده بود، روی گرداند. از سوی دیگر، (اشراف زادگان) قومش او را بر علیه موسی و جماعت ایمان داران همراه او، شورانیدند و او را مورد سرزنش قرار داده، گفتند: چطور اجازه میدهی موسی و قومش در زمین فساد بر پا میدارند، آنگاه فرعون قومش را آرام کرد و به آنها وعده داد که حتماً قوم موسی را خواهد کشت و زنانشان را زنده نگاه خواهد داشت و گرنه اینکه فرعون دارای قدرت و شوکت است!! فرعون به حرف خود عمل کرد، بنی اسرائیل را مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار داد. بنی اسرائیل از شدت بلای وارده بر خود دهان به شکوا گشودند. موسی آنها را به صبر توصیه و به پیروزی نوید داد و به حسن عاقبت مژده داد{ وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِیفْسِدُوا فِی الأرْضِ وَیذَرَک وَآلِهَتَک قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ (١٢٧)قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأرْضَ لِلَّهِ یورِثُهَا مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (١٢٨)قَالُوا أُوذِینَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِینَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّکمْ أَنْ یهْلِک عَدُوَّکمْ وَیسْتَخْلِفَکمْ فِی الأرْضِ فَینْظُرَ کیفَ تَعْمَلُونَ (١٢٩) } [29] (اعراف: 129-127).
ابتلای قوم فرعون به آیههای نهگانه:
چون فرعون را عزت و خود بزرگبینی در پیش گرفت و با بزرگمنشی به امر خدا پشت نمود و به تکذیب موسی ادامه داد و اذیت و آزار بنیاسرائیل را شروع کرد. خداوند متعال به موسی وحی کرد به فرعون و اتباعش اعلان کند خداوند عذابی شدید را بر آنها فرو خواهد فرستاد و جزای تکذیب و امتناع آنها را خواهد داد. هرگاه عذابی بر آنها فرود میآمد پیش موسی آمده دفع عذاب را از او میخواستند و به او وعده میدادند در صورت دفع آن، ایمان خواهند آورد؛ چون عذاب خدا از ایشان دفع میشد، دوباره به طغیان بازمیگشتند و راه عذر و خیانت در پیش میگرفتند، خداوند انواع عذابها را بر آنها فرستاد که به مثابهی انذاری برای آنها بود. تا به راه راست بازگردند، این بلاهای نهگانه عبارت بودند از :
1- قحطی: قرآن از این بلیه به (سنین) تعبیر میکند. خشکسالی به مدت چند سال آنها را فرا گرفت، هیچ زراعتی بهره نمیداد. پستان حیوانات خالی از شیر گردید.
2- نقص میوهی باغها: خداوند ثمرهی باغهایشان را به اوج قلت رساند و محصولات آنها را بوسیلهی انواع بلاها نابود کرد.
3- طوفان: باران آنچنانی بر آنها باریدن گرفت که زراعت و باغهای آنها را نابود کرد. ابن عباس رضی الله عنه گوید: طوفان ناشی از بارش بیش از حد باران بود. اما گروهی گفتهاند: ناشی از طغیان رودخانه بود.
4- ملخ: خداوند به شکل غیرمعهود لشکری از ملخ بر آنها فرستاد، لشکر ملخها به حدی زیاد بود که بر زمین سایه میکرد و تمامی زراعت و باغها را به کام خود فرو می برد.
5- شپش: نوعی شپش ضد حبوبات را بر زراعت آنها فرستاد و همه را به فساد کشید. گروهی گفتهاند: نوعی مگس بر آنها روانه کرد که آرامش و آسودگی را از ایشان سلب نمود.
6- قورباغه: خداوند قورباغههایی بر آنها فرستاد که آرامش و آسایش را از آنها سلب نمودند. در غذا، ظروف، آب آشامیدنی، لباس و رختخواب و... آنها نفوذ میکردند و موجب سلب آرامش آنها میشدند.
7- خون: آب آشامیدنی آنها تبدیل به خون میشد آب جویبارها چشمهها و چاههایشان به خون تبدیل میشد. در حالی که بنی اسرائیلی ها سالم بود.
8- چوب دستی: یکی از آیات خدا بر آنها معجزهی عصا بود.
9- ید بیضا: هر گاه دست به جیب فرو میبرد و بیرون میآورد چون خورشید میدرخشید خداوند فرموده{ وَلَقَدْ آتَینَا مُوسَى تِسْعَ آیاتٍ بَینَاتٍ (١٠١) }[30] (اسراء: 101). و فرموده: { وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ (١٣٠)فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ یطَّیرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَکنَّ أَکثَرَهُمْ لا یعْلَمُونَ (١٣١)وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آیةٍ لِتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَک بِمُؤْمِنِینَ (١٣٢)فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکبَرُوا وَکانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ (١٣٣) } [31] (اعراف: 133-130).
آری خداوند انواع عذاب دنیایی را بر فرعون فرستاد، طوفان ملخ، شپش، قورباغه و خون، همگی را بعنوان آیات و نشانههای مفصل فرو فرستاد، هرگاه آیهای میدیدند اظهار تأسف و پشیمانی میکردند و چون عذاب خدا دفع میشد به شر و فساد برمیگشتند تا اینکه عذاب اکبر فرود آمد و فرعون و لشکریانش همگی غرق شدند. { فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ (٥٥)فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلا لِلآخِرِینَ (٥٦) } [32] (زخرف: 56-55).
هلاکت فرعون و لشکریانش:
فرعون به کفر و عناد و مخالفت با پیغمبر خدا موسی علیه السلام ، ادامه داد و انذار و نصیحت او را سود نبخشید آنگاه خداوند به موسی وحی کرد شب هنگام با بنی اسرائیل از شهر خارج شود و راهی فلسطین گردد موسی و قومش که بالغ بر ششصد هزار نفر بودند از شهر خارج شدند و راه دریای سرخ و خلیج سویس را در پیش گرفتند چون فرعون از خواب برخاست، موسی و بنی اسرائیل را نیافت لشکری بزرگ مجهز کرد. گویند: صد هزار اسب سوار در میان آن بود تعداد لشکریان بالغ بر یک میلیون و ششصد هزار نفر بود[33]، به تعقیب بنی اسرائیل پرداخت و در روز دوم همگام با طلوع خورشید آنها را یافتند. فاصله بین بنی اسرائیل و مرگ چند لحظه بیش نبود، فغان و فریاد از آنها بلند شد و گفتند: ای موسی دست آنها به ما میرسد و ما را درمییابند. موسی به آنها آرامش داد و ترس آنها را از بین برد، عصای خود را بر دریا زد به قدرت خدا دریا شکاف برداشت و دوازده راه در آن بوجود آمد. موسی و یارانش خود را به دریا انداختند و از راهها عبور کردند چون آخرین نفر آنها از دریا عبور کرد، لشکریان فرعون به کنار آن رسیدند، موسی خواست با عصا بر دریا بکوبد و راهها را خراب کند خداوند به او وحی کرد که دریا را به حالت خود باقی بگذارد؛ چون قصد هلاکت آنها را داشت { وَاتْرُک الْبَحْرَ رَهْوًا إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (٢٤) }[34](دخان: 24). چون فرعون این آیه و معجزهی عظیم را دید ترس بر او چیره شد اما علیرغم خوف درونی نزد لشکریان از خود شجاعت نشان داد و گفت: بنگرید چگونه دریا بخاطر من شکاف پیدا کرده تا بردههای فراری را دریابم و آنها را به مملکت خود برگردانم، سربازان را تشویق کرد که خود را به دریا اندازند اما نجات آنها بعید بود چون خدا قصد نابودی و هلاکت آنها را داشت. فرشتهای از آسمان فرود آمد و زمام اسب فرعون را گرفت و به وسط دریا کشاند؛ چون لشکریان این را دیدند خود را به دریا انداختند وقتی همگی آنها وارد آن شدند خداوند به موسی وحی کرد با عصا به دریا بکوبد. بر آن کوبید در نتیجه راهها نابود و فرعون و لشکریانش در امواج متلاطم دریا غرق شدند تا آنجا که یک نفر نجات پیدا نکرد.{ فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکونَ (٦١)قَالَ کلا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیهْدِینِ (٦٢)فَأَوْحَینَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاک الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کلُّ فِرْقٍ کالطَّوْدِ الْعَظِیمِ (٦٣)وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الآخَرِینَ (٦٤)وَأَنْجَینَا مُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ (٦٥)ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآخَرِینَ (٦٦) }[35] (شعراء: 66-61).
تمامی لشکریان غرق شدند. اما فرعون هنگامی که در میان امواج متلاطم قرار گرفت و چیزی نمانده بود که غرق شود، ایمان و تسلیم شدن خود را آشکار ساخت:{ حَتَّى إِذَا أَدْرَکهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ (٩٠)}[36] (یونس/90)
لیکن ایمانش سودی نبخشد و او هم غرق شد.
بنی اسرائیل در سرزمین بیابانی بیآب و علف:
خداوند چون فرعون و لشکریان او را هلاک نمود و بنی اسرائیل را از شر آنها خلاص کرد، به آنها امر کرد به سوی بیت المقدس بروند، راه افتادند اما در وسط راه شدیداً تشنه شدند، با جیغ و داد به سوی موسی روی آوردند که از خدا بخواهد آنها را سیراب کند، خداوند به موسی دستور داد با عصا به سنگ بکوبد چون سنگ را کوبید دوازده سرچشمه از آن فوران کردند. هر چشمهای متعلق به یکی از طایفههای بنیاسرائیل بود خداوند (من و سلوی) ترنجبین و مرغ را بعنوان روزی بر آنها فرستاد که بدون مشقت و تلاش به آن دست رسی پیدا میکردند، سپس به موسی دستور داد آنها را به سوی سرزمین مقدس هدایت کند. سرزمینی که بر زبان موسی آن را به ایشان وعده داده بود، چون به آن نزدیک شدند، قومی ستمگر را در آن یافتند که از کنعانیها و بقایای حیثانیون بودند. حضرت موسی به بنی اسرائیل دستور داد که بر آنها بتازند و از بیت المقدس بیرونشان رانند اما بنی اسرائیل امتناع کردند و خطاب به فرستادهی خدا (موسی) گفتند:{ فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّک فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ (٢٤) }[37] (مائده: 24).
مؤرخین میگویند: حضرت موسی قبل از اینکه از بنی اسرائیل بخواهد بر بیتالمقدس یورش برند مردانی به آنجا فرستاد تا او را در جریان اوضاع و اخبار شهر قرار دهند. مفسرین گویند: آنها دوازده نفر بودند، چون به میان آن قوم رفتند و جسم ضخیم و هیکل قوی آنها را دیدند، ترسیدند و هنگامی که برگشتند بنی اسرائیل را که ضعیف و لاغر اندام بودند و توان مبارزه و رزم را نداشتند، در جریان اوضاع آنها قرار دادند روحیه بنی اسرائیل ضعیف گردید و توان جهاد و قتال را در خود نیافتند. زیرا از هنگامی که در سرزمین فرعونها میزیستند به ذلت و خواری عادت کرده، تن در داده بودند بدین علت خداوند چهل (40) سال آنها را در صحرا سرگردان کرد به این سو آن سو میرفتند سپس بجای اولیه مراجعه میکردند{ قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یتِیهُونَ فِی الأرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ (٢٦)}[38] (مائده: 26). و این عقوبتی از ناحیه خدا برای آنان بود، تا نسل عادت کرده به ذلت از بین رود و نسلی نو بوجود آید. نسلی که زندگی در صحرا به آنها عزت و کرامت ارزانی داشته باشد. این بود که بعد از چهل سال تحت فرماندهی یوشع پسر نون وارد سرزمین مقدس گردید...
عبرت از تاریخ بنی اسرائیل:
قرآن کریم از بنی اسرائیل بسیار سخن رانده و حوادث وقایع آنها را به تفصیل مورد بحث قرار داده تا انسانها و نسلهای بعدی از زندگی این امت سرکش و متجاوز درس بگیرند. امتی که نعمتهای خدا را انکار، و احسان را با عصیان پاسخ داد. خداوند نعمتهای خود را بر آنها ارزانی داشت و از کید دشمنشان برهانید و فرعون و لشکریان او را نابود کرد. اما بعداز همهی این انعام و احسان به پرستش گوساله روی آوردند و دعوت موسی را انکار کردند و اقدام به کشتن انبیاء نمودند و در نهایت خداوند آنها را مسخ کرد و به شکل میمون و خوک درآورد و آنها را مورد خشم و نفرین خود قرار داد و تا ابد مهر ذلت و بیچارگی را بر پیشانی آنها نهاد. { ذَلِک بِأَنَّهُمْ کانُوا یکفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ ذَلِک بِمَا عَصَوْا وَکانُوا یعْتَدُونَ (٦١)} [39](بقره: 61).{ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکنْ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ (١١٧)} [40] (آل عمران: 117).
اگر بخواهیم جرایم بنی اسرائیل را برشماریم در این مختصر نمیگنجد و نیاز به چندین مجلد کتاب دارد. زیرا سراسر زندگی این طایفه شرور جرم و جنایت علیه بشریت است، پیغمبران خدا را کشتند و اتهامهای ناروا به خدا زدند از جمله او را متهم به بخل ورزی کردند { وَقَالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ینْفِقُ کیفَ یشَاءُ وَلَیزِیدَنَّ کثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک طُغْیانًا وَکفْرًا وَأَلْقَینَا بَینَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ کلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَیسْعَوْنَ فِی الأرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لا یحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (٦٤)} [41] (مائده: 64).
حوادث تاریخی دیگری در زندگی بنی اسرائیل وجود دارد که از باب رعایت اختصار از آنها چشمپوشی کردیم.
وفات حضرت موسی علیه السلام :
حضرت موسی بعد از برادرش هارون در سرزمین بیابانی بیآب و علف وفات کرد؛ در حالی که بنی اسرائیل را هنوز وارد بیت المقدس نگردانیده بود. زیرا چنانکه گفتیم بنی اسرائیل تحت فرماندهی یوشع پسر نون وارد آنجا شدند و فتحش کردند. عمر مبارک موسی به هنگام وفات 120 سال بود. امام بخاری در داستان وفاتش داستان ملک الموت و چگونگی آن را آورده است... رسول خدا در این زمینه میفرماید: «اگر من آنجا میبودم، حتماً قبر وی را در کنارهی راه، نزد توده ریگ سرخ، به اندازهی پرتاب یک سنگ، به شما نشان میدادم». درود و سلام خداوند بر او و (از خداوند میخواهیم) که وی را با رحمت خود، فرو بپوشاند. آمین.
زیرنویس:
[1]) سخن از موسي بگو، كسي كه پاك و برگزيدهي خدا و پيغمبري بس والا بود.
[2]) ما قطعاً رسول و پيغمبران خود را و مؤمنان را در زندگي دنيا و در آن روزي كه گواهان بپا ميخيزند ياري ميدهيم و دستگيري ميكنيم.
[3]) كافران به پيغمبران خود گفتند: يا به آئين ما بازگرديد يا اينكه شما را از سرزمين خود بيرون ميكنيم پس پروردگارشان به آنان پيام فرستاد كه حتماً ستمكاران را نابود ميكنيم* و من شما را پس از ايشان در سرزمين (آنان) سكونت ميبخشم اين (پيروزي) از آن كساني است كه از جاه و جلال من بترسند و از تهديد من بهراسند. (و پيغمبران) طلب پيروزي كردند و هر قلدر و گردنكش منحرف و باطلگرايي زيانمند و نامراد گرديد.
[4]) گفت: پسران آنان را علي الدوام خواهيم كشت و دخترانشان را زنده نگاه ميداريم و ما بر ايشان كاملاً مسلط هستيم.
[5]) موسي به قوم خود گفت: از خدا ياري جوييد و شكيبايي كنيد بيگمان خدا زمين را به كساني از بندگان خود واگذار ميكند كه خود بخواهد و سرانجام از آن پرهيزگاران است.
[6]) و ميخواهيم كه بر آنهايي كه در روي زمين (سرزمين مصر) مورد ستم و استضعاف واقع شدهاند منت بگذاريم و آنها پيشوا و وارثين (آن) قرار دهيم و در سرزمين (مصر) ايشان را مستقر گردانيم و سلطه و حكومتشان دهيم و به فرعون و هامان و لشكريان آنها نشان دهيم آنچه از آن ميترسند و از آن بيم و حذر دارند.
[7]) و ياوري از خاندانم براي من قرار بده* برادرم هارون را.
[8]) ما راست و درست بر تو گوشهاي از داستان واقعي موسي و فرعون را ميخوانيم براي كساني كه مؤمنند* فرعون در سرزمين استكبار و سلطهگري كرد و مردمان آنجا را به گروهها و دستههاي مختلفي تبديل نمود گروهي از ايشان را ضعيف و ناتوان پسرانشان را سر ميبريد و دخترانشان را زنده نگاه ميداشت و مسلماً از زمرهي تباهكاران بود ما ميخواستيم كه به ضعيفان و ناتوانان تفضل نمائيم و ايشان را پيشوايان و وارثان سازيم و ايشان را در سرزمين (مصر) مستقر گردانيم و سلطه و حكومتشان دهيم و بر دست مستضعفان به فرعون و هاهان و لشكريانشان چيزي را بنمايانيم كه از آن در هراس بودند.
[9]) آنگاه را كه شما را از دست فرعون و فرعونيان رها ساختيم آنان كه بدترين شكنجهها را به شما ميرسانيدند پسرانتان را سر ميبريدند و زنانتان را زنده ميگذاشتند و در اين آزمايش بزرگي از جانب خدا برايتان بود.
[10]) پسرانشان را سر ميبريدند و زنانشان را زنده ميگذاشتند.
[11]) ما به مادر موسي الهام كرديم كه موسي را شير بده و هنگامي كه نسبت به او ترسيدي وي را به دريا بينداز و مترس و غمگين مباش كه ما او را به تو بازميگردانيم و از زمرهي پيغمبرانش مينماييم. خاندان فرعون موسي را بر گرفتند تا سرانجام دشمن آنان و مايهي اندوهشان گردد مسلماً فرعون و هامان و لشكريانشان خطا كار بودند.
[12]) زن فرعون گفت: او را نكشيد نور چشم من و تو است شايد براي ما مفيد باشد و يا اصلاً او را پسر خود كنيم آنان نميفهميدند.
[13]) من محبت خود را بر تو افكندم هدف هم اين بود كه تحت نظارت و رعايت من چنانكه بايد پرورش يابي.
[14]) و دل مادر موسى [از اميد و صبر] تهى شد. به يقين نزديك بود كه آن [حكايت] را- اگر دلش را استوار نمىساختيم تا از باور دارندگان باشد- آشكار سازد. و به خواهرش گفت: به دنبالش برو، آن گاه [خواهرش] او را از دور ديد، در حالى كه آنان نمىدانستند. و پيش از [آمدن] خواهر موسى شير همه دايگان را بر او حرام ساختيم. آن گاه [خواهرش] گفت: آيا شما را به خانوادهاى رهنمون شوم كه برايتان عهدهدار سرپرستى او گردند در حالى كه خير خواه او باشند؟
[در نهايت] او را به مادرش باز گردانديم تا چشمش روشن گردد و اندوه نخورد و تا بداند كه وعده خداوند حقّ است ولى بيشترشان نمىدانند.
[15]) (موسي به او گفت): تو گمراه آشكاري.
[16]) آيا ميخواهي مرا بكشي همان گونه كه ديروز كسي را كشتي.
[17]) موسي بدون آنكه اهالي شهر مطلع شوند وارد آنجا گرديد در شهر ديد كه دو مرد ميجنگند كه يكي از قبيلهي او و ديگري از دشمنان او، فردي كه از قبيلهي او بود عليه كسي كه از دشمنانش بود از موسي كمك خواست و مشتي بدو زد و او را كشت موسي گفت: اين از عمل شيطان بود واقعاً او دشمن گمراهكنندهي آشكاري است* گفت: پروردگارا من بر خويشتن ستم كردم پس مرا ببخش و او را بخشيد چرا كه خدا بس آمرزگار و مهربان است* گفت: پروردگارا به پاس نعمتهايي كه به من عطا كردهاي هرگز پشتيبان بدكاران و بزهكاران نخواهم شد* در شهر ترسان و نگران شب به روز ميآورد و ناگهان كسي كه ديروز از موسي ياري خواسته بود او را فرياد خواند موسي بدو گفت: حقاً تو گمراه آشكاري و همين كه موسي خواست به سوي كسي كه دشمن آن دو بود دست بگشايد و حمله نمايد (مرد قبطي فرياد زد و گفت): آيا ميخواهي مرا بكشي همانگونه كه ديروز كسي را كشتي در زمين جز اين نميخواهي كه ستمگر و زور گو باشي و نميخواهي كه از اصلاحگران باشي* مردي از نقطه دور دست شهر شتابان آمد و گفت: اي موسي درباريان و بزرگان قوم براي كشتن تو به رايزني نشستهاند پس بيرون برو مسلماً من از خيرخواهان و دلسوزان تو هستم* موسي از شهر خارج شد در حالي كه ترسان و چشم به راه بود گفت: پروردگارا مرا از مردمان ستمگر رهايي بخش.
[18]) و هنگامي كه به آب مدين رسيد مردمان زيادي را ديد كه بر آن گرد آمدهاند و چهارپايان خود را سيراب ميكنند و آن طرفتر دو زن را ديد كه گوسفندان خويش را ميپايند گفت: شما دو نفر چه كار ميكنيد؟ گفتند: پدر ما پيرمرد كهنسالي است و ما گوسفندان را آب ميدهيم تا چوپانان برميگردانند (گوسفندان خود را) (موسي) گوسفندان آنان را سيراب كرد سپس (از فرط تشنگي) به زير سايه رفت و عرضه داشت پروردگارا من نيازمند هر آن چيزي هستم كه برايم حواله روان فرمايي.
[19]) وقتي آتش را ديد به خانوادهي خود گفت: اندكي توقف كنيد كه آتشي ديدهام اميدوارم از آن آتش شعلهاي برايتان بياورم يا اينكه در دور و بر آتش راهنمايي را بيابم.
[20]) آيا خبر موسي به تو رسيده است* وقتي آتشي ديد و به خانواده خود گفت: اندكي توقف كنيد كه آتشي ديدهام اميدوارم از آن آتش شعله برايتان بياورم يا اينكه در دور و بر آتش راهنمايي را بيابم* هنگامي كه به كنار آتش رسيد ندا داده شد اي موسي* بدون شك من پروردگار شما هستم كفشهايت را از پا بيرون بياور چرا كه در سرزمين پاك و مبارك (طوي) هستي* من تو را برگزيدهام پس گوش فرا ده بدانچه وحي ميشوي* من الله هستم و معبودي جز من نيست پس تنها مرا عبادت كن و نماز را بخوان تا بياد من باشي.
[21]) گفت: پروردگارا من از آنان كسي را كشتهام و ميترسم كه مرا بكشند* برادرم هارون كه از من بليغتر و فصيحتري دارد با من بفرست تا ياور من بوده و مرا تصديق نمايد، چرا كه ميترسم تكذيبم كنند و دروغگويم نامند* (خدا) گفت: ما بازوان تو را به وسيله برادرت تقويت و نيرومند خواهيم كرد و به شما سلطه و برتري خواهيم داد و لذا به سبب معجزات ما آنان به شما دسترسي نمييابند و بر شما پيروز نميگردند بلكه شما و پيروانتان چيره و پيروزيد.
[22]) گفت: آيا ما تو را در كودكي ميان خود نپرورانديم* و آيا سالهاي متمادي از عمرت در بين ما ماندگار نبودهاي* و آن كاري را كردهاي و كفران نعمتهاي ما ميكني* (موسي) گفت: من در حين انجام اين كار از سرگشتگان بودم* پس من از دست شما گريختم وقتي كه از شما ترسيدم و خداوند به من علم و دانش بخشيد و مرا از زمرهي پيغمبران كرد* آيا اين منتي است كه تو بر من ميگذاري اينكه بني اسرائيل را بنده و برده خود ساختهاي* فرعون گفت: پروردگار جهانيان كيست* موسي گفت: پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر شما راه يقين ميپوئيد.
[23]) گفتند: اي موسي يا تو بيانداز يا ما (مياندازيم) موسي گفت: شما بياندازيد، هنگامي كه بيانداختند مردم را چشمبندي كردند و آنان را به هراس افكندند و جادوي بزرگي از خود نشان دادند* به موسي وحي كرديم كه عصاي خود را بيانداز ناگهان (به صورت اژدها درآمد) به سرعت آنچه را به هم بيافتند بلعيد* پس حق ثابت و ظاهر گرديد و آنچه آنان ميكردند باطل شد* در آنجا (فرعون و فرعونيان) شكست خوردند و خوار و رسوا گشتند.
[24]) گفتند: به عزت فرعون سوگند كه ما قطعاً چيره و پيروزيم.
[25]) در اين هنگام موسي در درون خود احساس اندكي هراس كرد* گفتيم: مترس حتماً تو برتري* و چيزي را كه در دست راست داري بيافكن تا همه ساختههاي ايشان را به سرعت ببلعد چرا كه كارهايي را كردهاند نيرنگ جادوگرانست و جادوگر هر كجا برود پيروز نميشود.
[26]) به پروردگار جهانيان ايمان آورديم* پروردگار موسي و هارون.
[27]) او بيگمان بزرگ و استاد شما است به شما جادوگري آموخته است پس خواهيد دانست حتماً دستها و پاهايتان را عكس يكديگر قطع ميگردانم و همگي شما را به دار ميآويزم.
[28]) (جادوگران) گفتند: ما هرگز تو را بر دلايل و براهين روشني كه برايمان آمده است و به پروردگاري كه ما را آفريده است برنميگزينيم و مقدم نميداريم پس هر فرماني كه ميخواهي صادر كني صادر كن تو تنها ميتواني در زندگي اين جهان فرمان بدهي* ما به پروردگارمان ايمان آوردهايم تا ببخشايد گناهان ما را و جادوگرهايي را كه بدان وادارمان ميكردي خدا بهتر و پايدارتر (از هر قدرتي) است.
[29]) اشراف قوم فرعون (بدو موسي) گفتند: آيا موسي و پيروان او را آزاد و رها ميسازي تا در سرزمين به فساد پردازند و تو و معبودان تو را ترك گويند؟ گفت: پسران آنان را علي الدوام خواهم كشت و دخترانشان را زنده نگاه ميداريم. موسي به قوم خود گفت: از خدا ياري جوئيد و شكيبايي كنيد بيگمان خدا زمين را به كساني از بندگان خود واگذار ميكند كه خود بخواهد و سرانجام از آن پرهيزگاران است. گفتند: پيش از آنكه به پيش ما بيايي و پس از آمدنت اذيت و آزار شدهايم گفت: اميد است كه پروردگارتان دشمنتان را هلاك سازد و شما را در زمين جايگزين (او) گرداند تا ببيند چگونه عمل ميكنيد؟.
[30]) ما به موسي نه تا معجزه روشن داديم.
[31]) ما فرعون و فرعونيان را به خشكسالي و قحطي و تنگي معيشت و كمبود ثمرات و غلات گرفتار ساختيم تا بلكه متذكر شوند* ولي هنگامي كه نيكي و خوشي بديشان دست مي داد ميگفتند: اين بخاطر ما است اما هنگامي كه بدي و سختي بديشان دست مي داد ميگفتند: نحوست و شومي موسي و پيروان او است هان كه بدبياري آنان تنها از جانب خدا بوده است و ليكن اكثر آنان نمي دانستند* گفتند: هر اندازه براي ما معجزه بياوري تا ما را بدان جادو كني ما به تو ايمان نميآوريم* پس سيل و ملخ و پشه، قورباغه و خون بر آنان فرستاديم كه هر يك معجزهي جداگانه و روشنگري بود اما آنان تكبر ورزيدند.
[32]) هنگامي كه ما را بر سر خشم آوردند از آنان انتقام گرفتيم و به كيفرشان رسانديم و همه غرق كرديم* ما آنان را پيشگامان و پيشينيان و مثالي عبرت انگيز و سرگذشتي پند آموز براي ديگران ساختهايم.
[33]) روايت از ابن كثير در البداية والنهاية.
[34]) و دريا را گشوده واگذار.
[35]) هنگامي كه هر دو گروه يكديگر را ديدند ياران موسي گفتند: ما گرفتار ميگرديم* (موسي) گفت: چنين نيست پروردگار من با من است و رهنمودم خواهد كرد* بدنبال آن به موسي پيام داديم كه عصاي خود را به دريا بزن دريا را از هم شكافت و هر بخشي همچون كوه بزرگي گرديد* و در آنجا ديگران را نزديك گرداندم* موسي و جملگي همراهان او را نجات داديم* سپس ديگران را غرق كرديم.
[36]) غرقاب فرعون را به خود پيچيد گفت: ايمان دارم كه خدايي وجود ندارد مگر آن خدايي كه بنو اسرائيل بدو ايمان آوردهاند و من از زمره ي فرمانبرداران هستم.
[37]) تو پروردگارت برويد و بجنگيد ما در اينجا نشستهايم.
[38]) (خدا به موسي گفت): اين سرزمين تا چهل سال بر آنان ممنوع است و در سرزمين (خشك بيابان) سرگردان ميگردند و بر قوم ستم پيشه و نافرمان محزون مباش.
[39]) اين هم به اين خاطر بود كه به آيات خدا بيباور شدند و پيغمبران را بدون سبب و تنها به انگيزهي مخالفت با حق مي كشتند اين كارها بديشان جرأت داده بود كه سركشي و تجاوز كنند.
[40]) و خداوند بر آنان ستم ننموده بود بلكه خودشان به خويشتن ستم كردند.
[41]) يهوديان ميگويند: دست خدا به غل و زنجير بسته است دستهايشان بسته باد و به سبب آنچه ميگويند نفرينشان باد، بلكه دو دست خدا باز است و هر گونه كه بخواهد ميبخشد آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل مي شود بر سركشي و كفرورزي بسياري از آنان ميافزايد ما در ميان آنان تا روز قيامت دشمني و كينهتوزي افكندهايم آنان هر زمان كه آتش جنگي افروخته باشند خداوند آن را خاموش ساخته آنان بخاطر ايجاد فساد در زمين ميكوشند و خداوند دشمنان و تبهكاران را دوست نميدارد.
از کتاب: پیغمبری و پیغامبران در قرآن، مؤلف : شیخ علی صابونی، مترجم : محمد ملازاده
:: موضوعات مرتبط:
داستان های قرآنی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 327
|
امتیاز مطلب : 130
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33